گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان

افطار کبود 3

اولین سؤال نگهبان عراقی این بود که آن کسی به سمت راست خزید و پنهان شد که بود؟ در یک توافق نانوشته هر چهار نفر وجود فرد دیگری غیر از خودمان را انکار کردیم. اما نگهبان را قانع نکرد و همچنان اصرار داشت که اگر نام او را بگویید در مجازاتتان تخفیف داده می شود. ما خود را دام افتاده می دیدیم، حالا که عراقی ها بیش از این نتوانستد بچه ها را شناسایی کنند، لزومی نبود نام کس دیگری برده شود و تخفیف مجازات نیرنگی نیست که ما آز آن غافل باشیم، دسته جمعی انکار کردیم و فی الحال، پیش پرداخت مان را با یکی دو سیلی دریافت کردیم.



ادامه مطلب ...

تبلیغ عقیدتی سیاسی یا جلسه چای!!! 2

صبح فردا در فرصت هواخوری عبدالرحمن را دیدم که زیر پنجره چهارم یا پنجم نشسته بود و دفتری در دست داشت. احساسم بهم می گفت که وقت مناسبی است برای پرسیدن موضوع و توضیح و توجیه مهمانی چای بود تا شاید بتوان بچه ها را اذیت و آزار عراقی ها نجات داد.



ادامه مطلب ...

راز دیپلم عربی - آخرین قسمت

وقتی ترجمه مترجم تمام شد، عبدالرحمن نفس بلندی کشید و گویی به یک موفقیت بزرگی دست یافته باشد گفت: الان در قلبم جای گرفتی و رو به علی احمدی کرد و گفت: تو چی؟ ...



ادامه مطلب ...

راز دیپلم عربی 2

زندگی اصلی اسارت را باید از اینجا آغاز می کردیم. داخل باش بود و همه داخل آسایشگاه بودند، عبدالرحمن گروهبان ارشد قاطع 3 ما را تحویل گرفت و زیر راه پله ها ما چند نفر جمع کرد و شروع کرد خطبه بلند بالایی از قوانین قاطع و خصوصیات آن و ضوابط حاکم بر آن گفت و بین جملاتش نکته ای گفت باین مضمون ...



ادامه مطلب ...

 

 

افطار کبود 3

اولین سؤال نگهبان عراقی این بود که آن کسی به سمت راست خزید و پنهان شد که بود؟ در یک توافق نانوشته هر چهار نفر وجود فرد دیگری غیر از خودمان را انکار کردیم. اما نگهبان را قانع نکرد و همچنان اصرار داشت که اگر نام او را بگویید در مجازاتتان تخفیف داده می شود. ما خود را دام افتاده می دیدیم، حالا که عراقی ها بیش از این نتوانستد بچه ها را شناسایی کنند، لزومی نبود نام کس دیگری برده شود و تخفیف مجازات نیرنگی نیست که ما آز آن غافل باشیم، دسته جمعی انکار کردیم و فی الحال، پیش پرداخت مان را با یکی دو سیلی دریافت کردیم.

 



ادامه مطلب ...

 

 

تبلیغ عقیدتی سیاسی یا جلسه چای!!! 2

صبح فردا در فرصت هواخوری عبدالرحمن را دیدم که زیر پنجره چهارم یا پنجم نشسته بود و دفتری در دست داشت. احساسم بهم می گفت که وقت مناسبی است برای پرسیدن موضوع و توضیح و توجیه مهمانی چای بود تا شاید بتوان بچه ها را اذیت و آزار عراقی ها نجات داد. 



ادامه مطلب ...

 

راز دیپلم عربی - آخرین قسمت

وقتی ترجمه مترجم تمام شد، عبدالرحمن نفس بلندی کشید و گویی به یک موفقیت بزرگی دست یافته باشد گفت: الان در قلبم جای گرفتی و رو به علی احمدی کرد و گفت: تو چی؟ ...

 



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد
پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 464
بازدید کل : 21333
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه